وبلاگ اطلاع رسانی صبا

آموزش - تعمیر و راه اندازی تمامی سیستم های کامپیوتری

وبلاگ اطلاع رسانی صبا

آموزش - تعمیر و راه اندازی تمامی سیستم های کامپیوتری

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهار» ثبت شده است

وقتی از راه برسی
بودنت را زیر نگاه احساسم لمس خواهم کرد
صدایت را چه آشنا میبینم و از دیدنت دلم شور و حال عجیبی پیدا میکند
وقتی که بیائی چشم و دلم را فرش راهت می کنم
از زندان تن رها میشوم و دل به غوغای شکفتن تو می سپارم
وقتی که بیائی باران نگاهم بر تو خواهد بارید و

نسیم صبحگاهی با ترنم آواز قدمهایت جفت میشود
و درخانه ام عطر وجودت می پیچد ، آنگاه چه حس ِ گرمی خواهد بود
مرا از سرمای وجودم میرهاند و گرم میشوم
فقط وقتی از راه برسی برایت باران میشوم
همان بارانی که وقتی از آسمان میبارید
چشمان من نیز بی بهانه آغاز میکرد
بی واهمه از چشمانی که برمن می تابیدند و رد میشدند

من باران می شوم و تو زیباترین بهار من می شوی

و برای همیشه  در کنار من می مانی

۰ نظر ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۳۸
omid baran

بیزارم از این خوب بودن های مصلحتی !

گاهی بهتر است ؛

از حالم بی خبر باشی ... !!!
۰ نظر ۱۱ آذر ۹۵ ، ۱۱:۰۲
omid baran
۰ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۰۸
omid baran


۰ نظر ۰۴ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۰۸
omid baran

بهار می آید اما شهر من هنوز خشک و بی روح است

مثل برگ پاییزی خشک -خشک-خشک


۰ نظر ۲۰ اسفند ۹۳ ، ۲۲:۰۹
omid baran


 شاید تو…
سکوت میان کلامم باشی!
دیده نمیشوی
اما من تو را احساس می کنم!
شاید تو ….
هیاهوی قلبم باشی!
شنیده نمیشوی
اما من تو را نفس می کشم!!!


۰ نظر ۱۲ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۱۰
omid baran
مرا ببخش
آنقدر نیامدى
پیر نبودن هایت شدم
حال اگر بیایى
جوانیم را چگونه برایت بیاورم.
۰ نظر ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۴۶
omid baran

دوست یعنی:
خاطرات بی غبار
دفتری از شعر و از عطر بهار
دوست یعنی:
یک تمنا یک نیاز
زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
دوست یعنی:
چشم خیس مست او
 زیر باران دست تو در دست او

۰ نظر ۰۷ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۳۹
omid baran

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺳﻪ ﻧﻘﻄﻪﻫﺎﯼ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺟﻤﻠﻪﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﻐﺾﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻟﺮﺯﯾﺪﻥ ﭼﺎﻧﻪﺍﺕ ﺑﻔﻬﻤﺪ... ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﺑﻔﻬﻤﺪ... ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﯼ، ﺑﻔﻬﻤﺪ... ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺎﻧﻪﮔﯿﺮ ﺷﺪﯼ ﺑﻔﻬﻤﺪ... ... ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ و ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺑﻔﻬﻤﺪ... ﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ... ﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ... ﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﮕﯿﺮﯼ... ﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ... ﺑﻔﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ،ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﯾﺪﻥ،ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ... ﺁﺭﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﺪ...



۰ نظر ۱۸ دی ۹۳ ، ۰۹:۰۰
omid baran
گاهی چه اصرار بیهوده ای است
اثبات دوست داشتَنمان به آدمها
معرفتهای بی جایمان.
دوست داشتَنهای زیادیمان..
بَها دادنِ بیش از حدمان.
تلاشهای بی مورد برای حفظ دوستی هایمان.
اما ... باور کنید بیشتر دوستمان دارند وقتی
دوستِشان نداشته باشیم.
سُراغشان را نگیریم..
حتی حالشان را هم نپرسیم..
وقتی برای آدمهای بی محبتِ امروزی
با معرفت بودن
و بی معرفت بودن
خوبی و بدی.
یکی است
پس چرا خودمان را خسته کنیم.
میانِ این مردُم باید عاقلانه زندگی کرد نه عاشقانه... همین...!!!
۰ نظر ۱۷ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۱
omid baran



۱ نظر ۱۵ دی ۹۳ ، ۰۸:۲۸
omid baran
پاییز از حوالی حوصله ات که بگذرد
من زرد می شوم
و تا کفش های رفتنت جفت می شود
غریب می مانم
و نیلوفرانه دوستت دارم
نه مثل مردمی که عشق را از روی غریزه نشخوار می کنند
من درست مثل خودم
هنوز و همیشه
دوستت دارم
۰ نظر ۰۶ آذر ۹۳ ، ۰۰:۰۲
omid baran

در خاطرم قرار تو است وتو نیستی
درکوچه انتظار تو است وتو نیستی

بی تو چی میکشد دل من از خدا بپرس
غم های بی شمار تو است وتو نیستی

با هر کسی وفای ترا قصه میکنم
هرگوشه یادگار تو است وتو نیستی...

۰ نظر ۲۲ آبان ۹۳ ، ۲۳:۲۷
omid baran

نشد یک لحظه از یادت جدا دل          زهی دل آفرین دل مرحبا دل

زدستش یک دم آسایش ندارم           نمی دانم چه باید کرد با دل

هزاران بار منعش کردم از عشق         مگر بر گشت از راه خطا دل

به چشمانت مرا دل  مبتلا کرد            فلاکت دل مصیبت دل بلا دل

از این دل داد من بستان خدایا            ز دستش تا به کی گویم خدا دل

درون سینه  آهی هم ندارم               ستمکش دل پریشان دل گدا دل

به تاری گردنش را بسته  زلفت           فقیر و عاجز و بی دست و پا دل

بشد خاک و ز کویت بر نخیزد              زهی ثابت قدم دل با وفا دل

ز عقل و دل دگر از من مپرسید            چو عشق آمد کجا عقل و کجا دل

تو لاهوتی ز دل نالی دل از  تو             حیا کن یا تو ساکت باش یا دل

۰ نظر ۰۱ آبان ۹۳ ، ۰۰:۴۱
omid baran

میدانم دیگر برای من نیستی اما دلی که با تو باشد این حرفها را نمی فهمد

۱ نظر ۲۳ مهر ۹۳ ، ۱۶:۲۹
omid baran


۱۱ نظر ۰۳ مهر ۹۳ ، ۲۲:۵۷
omid baran

ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران

آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت صبح ستاره باران

باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاینگونه فرصت از کف دادند بیشماران

گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران

بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زینگونه یادگاران

این نغمه محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران

(( محمدرضا شفیعی کدکنی))

۷ نظر ۰۳ مهر ۹۳ ، ۰۸:۲۷
omid baran

  صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو
      یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو
      خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد
      تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو
      لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی
      تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو
      صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو
      یا دل از دیده ی تو سیر شود بعد برو
      تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند
      تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو

۴ نظر ۲۲ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۴۰
omid baran

 باز کن پنجره را که بهاران آمد که شکفته گل سرخ به گلستان آمد
سال نو مبارک

*****

بهار ثانیه ثانیه پیشتر می آید و اینجا کسی هست

که به اندازه ی تمام شکوفه های بهاری برایتان آرزوهای خوب دارد .

*******

نزدیک عیده، توی خونه تکونیه دلت، مارو بیرون نکنی!!

************

سلام به قاصدکهای خبر رسان که محکوم به خبرند
و سلام به شقایقهایی که محکوم به عشقند
و سلام به شکوفه هایی که با شکفتن خود خبر از بهار میدهند
عید نوروز مبارک

*****************

با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد،
برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی
دیگر گذشت روزهایت بهاری و بهارت جاودانه باد

**************************

با ارزوی 12 ماه شادی 52 هفته خنده 365 روز سلامتی 8760ساعت عشق 525600دقیقه برکت 315300ثانیه دوستی سال نو پیشاپیش مبارک

**************************************

لحظه ای که سال تحویل میشه ... تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند میزنی ... کاش هر ثانیه برای من سال تحویل باشه تا لبخند همیشه مهمون لبای سرخت بمونه... سال نو مبارک گلم

حتما ادامه مطلب را هم ببینید

۱۰ نظر ۰۲ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۲۵
omid baran